جریانهای اصلی تاریخنگاری در دوره پهلوی

مختصری از تاریخنگاری در ایران تا عصر پهلوی

نتیجه می گوید: « نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن را به دورانهای مختلف تقسیم کردند» و هرودوت تاریخ خویش را چنین آغاز می کند: «به روایات ایرانیان بهترین تاریخ شناسان هستند….»[۱].

غرض از نقل دو قول مذکور این بود که در آغاز، علم تاریخ در بیشتر کشورهای شرق و غرب، علمی ناشناخته بود و فقط در ایران وقایع روزانه در بار و رویدادهای کشور را در روزنامه ها، آیین نامه ها، خداینامه ها، تاج نامه ها، سالنامه ها و شاهنامه ها می نوشتند. اما این بدان مفهوم نیست که در آن دوره، تاریخنگاری به مفهوم امروزین رواج داشته است، بلکه بر عکس در ایران عصر باستان تاریخنگاری اهمیت زیادی نداشت و حتی یک اثر تاریخی واقعی که متعلق به این دوره باشد در دست نیست.

اشپولر می گوید: « در میان نوشته های جوامع زردشتی بعد از اسلام و در میان آثار فارسیان هند (پناهندگان زردشتی سال ۹۸/۷۱۷) هیچ اثر واقعی تاریخی، چه از ریشه قبل از اسلامی و چه بعد از اسلامی دیده نمی شود. »[۲]

وی پس از ذکر تاریخچه ای از تاریخنگاری اعراب قبل و بعد از ظهور اسلام، نتیجه می گیرد که بنابر این در بان عربی نوعی تاریخنگاری وجود داشت که در زبان فارسی دیده نمی شده است و همین امر دلیلی بوده برای اینکه ایرانیان، آثار تاریخی شان را به زبان عربی بنویسند[۳]  همچنانکه تاثیر زبان عربی در جهان اسلام و ضرورتی که ایرانیان برای حفظ تماس خودشان با دنیای عرب احساس می کردندن، می تواند دلایل دیگر این رویکرد در عرصه تاریخنگاری باشد.

درست است که شعر و تاریخ در اعراب، عمری دیرینه داشته ولی نوشته هرودوت، پدر تاریخ را که بی شک با تاریخ ایران و ملل مختلف آشنایی کامل داشته است را نیز نباید با بی اعتنایی برگزار کرد.

به هر حال با ورود اعراب به ایران نیز تاریخنگاری ایرانی دستخوش دگرگونی چدی نشد و رشدی کیفی نکرد. با ظهور سلسله های ایرانی نژاد که گسترش زبان فارسی و تکامل فرهنگی را در پی داشت، تاریخنگاری ایرانی نیز ایجاد شد و تاریخ طبری در عصر سامانیان که یک «سلسله ایرانی نژاد» بود به فارسی ترجمه شد.

بلافاصله بعد از ترجمه تاریخ طبری به فارسی (در حدود سال ۳۵۲/۹۶۳) سلسله های ترک نژاد در اکثر ولایات ایران به حکومت رسیدند. آنها که سرسپردگان مذهب تسنن به شمار می رفتند و ارثان فرهنگی سلسله های ایرانی نژاد شدند. بزرگترین سلطان سلسله غزنوی یعنی سلطان محمود، حامی فردوسی و از جمله طرفتداران واقعی تسنن اسلامی در دره سند محسوب می شد.

مقارن روی کار آمدن سلجوقیان در قرن پنجم، سه نوع تاریخنگاری در ایران قابل شناسایی است. تاریخنگاری اسلام شمولی، تاریخنگاری محلی و تاریخنگاری سلسله ای.

سلجوقیان علاقمند بودند که فرهنگ ایرانی را اقتباس نمایند و سعی می کردند که نژاد تورانی خود را فراموش کرده و در عمق ایرانیت فرو روند. ترکان پیروز زبان فارسی را به صورت دومین زبان فرهنگی جهان اسلام مسجل کردند ولی در عرصه تاریخنگاری جز تعداد زیادی از ترجمه های متون تاریخی که در واقع روایاتی از شرایط زندگی ایرانیان بودند، چیز چندانی تولید نکردند، دامنه تاریخنگاری این عصر محدود و تنگ و محصولات تاریخنگاری فارسی در زمان حکومت سلاجقه و خوارزمشاهیان، بی نهایت کمتر است.[۴]

تحولات تاریخنگاری فارسی اما در حوالی ایلغار مغول در سال ۶۱۶/۱۲۲۰ و بعدها در سال ۶۵۴/۱۲۵۶ رخ نمود. این لشکر کشی برای مردم شرق یعنی ماورءالنهر خراسان مصیبت بار بود، اکثر دهقانهای ایرانی از بین رفتند و طبقه دهقان هم نفوذ خود را از دست داد.

مغولان با تاکید بر مذهب و فرهنگ خود، چندین دهه سنتهای ملی و فرهنگی شان را حفظ کردند و این در حالی بود که ایرانیان نیز برای احیاء زبان و فرهنگ ایرانی بیکار ننشستند. در عرصه تاریخنگاری این دوره، دو مورخ برجسته یعنی عطاملک جوینی و رشید الدین فضل الله همدانی ظهور کردند که اولی به سبک پیچیده و مصنوع و دومی به سبک ساده و صریح می نوشت، هر دو مورخ مذکور به روش تاریخنگاری اعراب آشنا بودند و در آثار آنان می توان درک عمیق، فهم تاریخی و توجه به مسایل اجتماعی و اقتصادی را مشاهده کرد.

در یک جمع بندی کلی می توان گفت که علی رغم ضعف هایی که تاریخنگاری ایرانی از سده سوم تا هشتم، دچار آن بود، فن تاریخنویسی به طور کلی پیشرفت کرد و در بعضی زمینه ها آثار نوی را عرضه نمود و حتی جهش های بسیار مترقی داشت.

از لحاظ وقعه یابی و واقع بینی، برخی از مورخین روش نقد علمی درست را به کار بردند، برخی به تحلیل و تعلیل حوادث پرداخته، نتیجه گیری تاریخی نمودند و مورخان دیگری به موضوعات اجتماعی و اقتصادی توجه داشته اند، اما به جریانهای اصلی تاریخ پی نبرده اند. در هر حال در آن دوره تاریخ نویسان ایرانی از همقطاران فرنگی خود که غرق در جهالت نصرانیت بودند، فرسنگ ها جلو بودند.[۵]

به لحاظ روش شناسی نیز تا این زمان دو رویکرد قابل شناسایی است، نخست رویکرد جزء گرایانه یا تجزیه ای که ویژگی اصلی آن تجزیه زمانی و مکانی پیکر تاریخ بشر به اتم های حوادث، اندیشه ها، اختراعات و غیره است.

در این مشرب، گذشته ، با پلوی هم قرار دادن این واحدهای تاریخی و از تجمع آنها تشکیل می گردد. تواریخی مثل تاریخ طبری از این دست است. در این تاریخ یکایک وقایع به یکدیگر پیوند داده شده اند. اما در آنها، نویسنده به ترسیم نقش کلی و چشم انداز عمومی تاریخ خویش نپرداخته است. دوم، نگرش کل گرایانه که در آن اقوام و ملتها، پیکر های زنده ای هستند که مثل هر ارگانیسم زنده دیگری دارای مراحل پیایی، رشد، پیری و زوال می باشند.

در این زمینه تاریخ کسانی چون ابن مسکویه، فیلسوف و مورخ ایرانی سده چهارم هجری را می توان از تاریخ نگاران کل گرای به شمار آورد. وی مانند اخوان الصفا، از اندیشمندان دانشنامه نویس سده چهارم هجری، گونه ای قانونمدی برای جوامع و دولتها قایل شده است. ابن مسکویه در چشم انداز تاریخی جوامع به جستجوی علل رفتار جوامع (ظهور–  ترقی–  انحطاط و فتور) می رود.[۶]

ابن خلدون نیز مانند اخوان الصفا، ابن مسکویه، فارابی و بسیاری از پیشینیان دیگر جوامع و دولتها را ارگانیسم زنده ای می پندارد و برای آنها مراحل پیدایی – رشد، پیری و زوال قائل      می شود. نظر وی بر آن است که دولتها (عوامل کنترل کننده جوامع) همانند مردم عمر طبیعی دارند که پس از طی آن دوره به پیری می رسند و دچار انحطاط و نیستی می گردند.[۷]

به طور کلی تا این زمان دو جریان متمایز در تاریخ نویسی ایران می توان تشخیص داد که پابه پای هم رشد کردند ۱- تاریخنگاری ملی- باستانی ۲- تاریخنگاری اسلامی. در نوع اول تاریخ از پادشاهی کیومرث و در جریان دوم از  هبوط آدم شروع می شده است.

آنچه از تاریخ ایران باستان وجود داشته آشفته، در هم و بر هم و آمیخته به افسانه بوده است مگر درباره عصر ساسانی که به عهد اسلامی نزدیک است.[۸] جریان دوم تاریخنگاری یعنی تاریخنگاری اسلامی – اشکال مختلف زیر را داشته است :

۱-        تاریخ عمومی که از آفرینش انسان شروع می شده و تا زمان مولف ادامه می یافته است.

۲-        تواریخ محلی که بر اثر توصیه امرای یک ولایت پس از غلبه بر ولایت دیگر به رشته تحریر در می آمد.

و شامل سالشماری و تاریخ رجال و تراجم احوال بوده است. « این تاریخ با تاکید عمده بر شرح حال خاندانها و مامورین محلی نوشته می شد ». در واقع می توان گفت مناسبات مرید و مراد و وابستگی ویژه ایالتی دو نماد از تلقیاتی بوده است که در حیات اجتماعی سده های میانه ایران نقش چشمگیری داشته است.

دلیل پیشرفت تواریخ محلی این بوده که شهرها، واحدهای مستقلی بوده اند که در مواقع آشوب، منحصراً تحت رهبری قاضی یا شیخ محل عمل می کرده اند و این امر زمینه ای بوده است تا تواریخی پدید آید که در آن شرح حال مردان معروف شهر در آن نگاشته شود مانند تاریخ گزیده اثر حمد الله مستوفی که شرح خاندانهای عمده قزوین است و محاسن اصفهان فروخی (مکتوب به عربی در سال ۴۲۱/۱۰۳۰) که شرح حال مردان معروف اصفهان است.[۹]

۳- تک نگاری در مورد افراد ، مثل النوادر ابن شداد راجع به صلاح الدین ایوبی.

۴- نوعی کتاب اداری که تحت عنوان قوانین الدواوین تالیف می شده است.

[۱] – یکتایی، مجید، تاریخ شناسی، ص ۱۲٫

[۲] – اپپولر – برتولت، مقاله تکوین تاریخنگاری ایران، مندرج در کتاب تاریخنگاری در ایران، ترجمه یعقوب آژند ص ۱۴ – ۱۳٫

[۳] – همانجا، ص ۱۵٫

[۴] – ر. ک: اشپولر، برتولت، همانجا ص ۲۱ – ۱۸ به تلخیص.

[۵] – آدمیت، فریدون، اندیشه های میرزا آقاخان کرمانی ص ۱۵۰٫

[۶] – فرشاد، ، مهدی، تاریخ علم در ایران، ص ۲۲ و ۲۳٫

[۷] – همانجا- ص ۳۶، دکتر فرشاد یکی از معدود افرادی است که در باب تاریخنگاری، خصوصاً تاریخ علم تامل کرده است. وی در دو جا :الف) نگرش سیستمی، انتشارات امیر کبیر ب) تاریخ علم در ایران (امیر کبیر) رویکرد جزء گرایانه(اتمی) و کل گرایانه را در تاریخ مورد بحث و بررسی قرار داده است و در این میان تالیفی نه چندان پذیرفتنی و نه چندان ساده از آ‹ دو ارائه داده و نام نگرش سیستمی بر آ‹ گذاشته است. برای اطلاع بیشتر به آثار فوق رجوع شود.

[۸] – آدمیت، فریدون ، انحطاط تاریخنگاری در ایران – مجله سخن ۱۷ – ص ۱۸ – ۱۷٫

[۹] – لمبتون، آن . ک .  س، ادبیات شرح حال نویسی در ایرن، در کتاب تاریخنگاری در ایران، ترجمه آژند ص ۱۰۲ – ۱۰۱٫

 

فهرست مندرجات

بخش اول

کلیات

فصل اول: مختصری از تاریخنگاری در ایران تا عصر پهلوی ۱

فصل دوم: کلیاتی در تاریخنگاری دوره پهلوی   ۱۳

 

بخش دوم

جریانهای اصلی تاریخنگاری در عصر پهلوی

فصل اول: جریان شرق شناسی

شرق شناسی و دیرینه آ    ۳۳

ایران شناسی و ایران شناسان مهم      ۴۱

سیاست شرق شناسی- سیاست ایران شناسی   ۵۰

روش سیاسی و رهیافت تاریخنگاری لمبتون       ۶۱

۴-I- نقش سیاسی لمبتون در ایران          ۶۴

 

الف- همزیستی مسالمت آمیز: توده ای نفتی – توده ای روسی       ۶۶

ب- لمبتون و قحطی نان ۷۵

ج- میس لمبتون           ۸۰

د- میس لمبتون و کودتای ۲۸ مرداد     ۸۶

 

فصل دوم: جریان ناسیونالیستی

 

کارنامه فرهنگی    ۱۰۳

۱- تاریخنگاری محتاط         ۱۰۳

۲- ناسیونالیستی محافظه کار  ۱۱۱

بخش سوم

جریان آکادمیک

بررسی و نقد تاریخنگاری اقبال   ۱۱۸

 

بخش چهارم

جریان مارکسیستی

جریان مارکسیستی  ۱۳۰

فصل اول: زمینه های تاریخی پیدایش مارکسیسم   ۱۳۲

فصل دوم: اندیشه های اساسی مارکس در باب تاریخ      ۱۳۲

     الف- حتمیت تاریخی، پیروزی پرولتاریا: الغای مالکیت خصوصی و الغای دولت            ۱۳۹

فصل سوم: تاریخچه ورود اندیشه مارکسیستی به ایران      ۱۴۲

فصل چهارم: تاریخنگاری مارکسیست، لنینیستی در ایران (انجماد و انحراف)   ۱۵۵

الف- علمی بودن تاریخ     ۱۵۸

ب- سیر تاریخ ایران      ۱۵۹

ج- شخصیت در تاریخ         ۱۶۳

د- عدم بی طرفی در نگارش تاریخ   ۱۶۴

هـ- سبکی برانگیزنده- موضوعی واحد   ۱۶۵

 

بخش پنجم

نتیجه گیری کلی

نتیجه                     ۱۶۹

فهرست منابع    ۱۸۴

مراحل خرید فایل دانلودی
اگر محصول را می پسندید لطفا آنرا به اشتراک بگذارید.

دیدگاهی بنویسید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

0